در سال ۱۳۶۲ وقتی شهلا لاهیجیِ چهلویکساله انتشارات روشنگران را تأسیس کرد، نه تنها صنعت نشر ایران کاملاً مردانه بود بلکه زنان به سرعت و با خشونت در حال حذف شدن از عرصهی عمومیِ بودند. مهرانگیز کار که دوستی و همکاریاش با شهلا لاهیجی از روزهای نخست پس از انقلاب آغاز شده، میگوید:
«در دورانی که زنان از هر سو مورد تبعیضهای فاحش قرار میگرفتند و حجاب اجباری شده بود، با شهلا آشنا شدم و در جلساتی که با حضور زنانِ دیگر در خانههایمان برگزار میگردیم دربارهی مسائل زنان حرف میزدیم. زنانِ همنسلِ من در فکر بودند که بتوانند کاری بکنند. در شرایطی که جنگ شروع شده بود و نمیتوانستیم کار علنی بکنیم، من و شهلا تصمیم گرفتیم که کار مشترکی دربارهی گذشتهی اساطیریِ زنان ایرانی انجام دهیم و مصاحبههایی با دانشگاهیان انجام دادیم. حاصلش کتاب شناخت هویت زن ایرانی بود.»
چند سال بعد، شهلا لاهیجی انتشارات روشنگران را با پنجاه هزار تومانی که هزینهی لازم برای چاپ یک کتاب بود، راه انداخت. او بیست هزار تومان از این مبلغ را با فروش گردنبندِ خود و بقیه را با قرض گرفتن از دوستان و وام بانکی فراهم کرده بود. با همین سرمایهی اندک، برای مدتی یک انبار را در خیابان فاطمی اجاره و به دفتر کارش تبدیل کرد. برای مدتی هم دفتر کوچکی روبهروی حمامی داشت که بوی بدش تا دفتر نشر میآمد.
پیش از او، تنها زنی که در ایران پا به صنعت نشر گذاشته بود، سیما کوبان بود. نشر دماوند در سال ۱۳۶۱ از سوی سیما کوبان آغاز به کار کرد. عمرش اما طولانی نبود و فقط سه سال دوام آورد. در سال ۱۳۶۴ ناشر زندانی و مجوز نشر باطل شد. انتشارات روشنگران اما بهرغم همهی موانع، در آستانهی چهل سالگی است و چهار دهه روزنهای گشوده به روی مطالعات زنان بوده است.
به گفتهی شهلا لاهیجی، تصمیم به راهاندازیِ انتشاراتی دربارهی مسائل زنان، ثمرهی تجربیات او و چند نفر از دوستانش در سالهای ۱۳۵۸-۱۳۶۳ بود:
«طی این سالها برای ما روشن شد که در مورد مسائل زنان در ایران حتی سادهترین پرسشها بی پاسخ ماندهاند. پرسشهایی که حرکت روشنفکری برای آن اهمیت و اولویتی قائل نبود و طبیعتاً نمیتوانستند پاسخی برای آنها بیابند. آرزوی یک تحول فوری در حیات اجتماعیِ زنان ایران را به فراموشی سپردیم و کورسوی امید را در فعالیت فرهنگی درازمدت دیدیم که در آن زنانِ میهنِ ما خود بهتدریج کاستیها را در زمینهها دریابند و به دادخواهی برخیزند. در این راه تنها انتقال تجربه کافی نبود و خودِ تجربه نیز مهم بود. از همین رو از همان نخستین روزها سعی کردم پدیدآورندگان کتابهایم را از میان زنان برگزینم و یا مردانی که چشم عنایت و ایمان به این مهم دارند.»[2]
کار بهعنوان ناشر زن، بهویژه در سالهای نخست که کارکنان صنعت نشر به حضور زنان در این حوزه عادت نداشتند، اصلاً آسان نبود:
«از همان روزهای نخست که اولین قدم را به درون چاپخانه گذاشتم متوجه شدم به محیطی پا نهادهام که با حضور زنان بیگانه است. برخی با دیدن زینکهای سنگینی که همراه خود میکشیدم شتابان به سراغم میآمدند که “خواهر یا مادر، اینکه کار شما نیست”. بعضی مطمئن بودند که اگر به این کار روی آوردهام از سر ناچاری است: “نمیتوانستید کار دیگری بکنید؟ مثلاً بوتیک لباس زنانه یا کلاس شیرینیپزی؟” بعضیوقتها هم شرارتهایی در کار بود که با شیطنت فضا را آکنده از اصطلاحات پیشپاافتاده یا مستهجن میکردند که من خودم را مجبور به فاصله گرفتن میدیدم.»[3]